وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ در ایران
وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ در ایران

برای میشائیل بالاک؛ شوالیه تاریکی آلمان

مرد همیشه نایب قهرمان، قیصر کوچک، پسر بدشانس آلمانی که در بدترین دوران آلمان بهترین بود... تقدیم به بالاک، شوالیه جنگجوی دوران تاریک آلمان!  

 

در روزهایی متولد شد که آلمان به دو نیم تقسیم شده بود، شرق و غرب... اگرچه در گرلیتس متولد شد اما پدرش برای یافتن کار مناسب، وقتی که هنوز میشائیل کوچولویش یکساله نشده بود به کارل مارکس اشتاد سابق (و کمنیتز امروز) مهاجرت کرد. میشائیل تنها فرزند اشتفان و کارین بود. آنها در منطقه مسکونی" فریتز هکرت" که یکی از آن مجموعه خانه های سازمانی مسکونی معروف آلمان شرقی به شمار می رفت در کنار 9000 نفر دیگر زندگی می کردند. بین هر ساختمان حیاط هایی وجود داشت که بهترین جا برای بازی کردن میشائیل کوچولو بود.

” اولین بار چهار یا پنج سالم بود که به تنهایی به حیاط رفتم و همان ابتدا دیدم بچه های بزرگتر از من در سنین 8، 9 یا 10 ساله در آنجا فوتبال بازی می کردند. البته که می خواستم با آنها بازی کنم اما برای ورود به یک جمع باید صبور می بودم. وقت هایی که کسی از آنها نمی توانست بازی کند، به من اجازه بازی کردن می دادند.
 “

در حیاط سلسله مراتب کاملا مشخص بود، کوچکتر ها می بایست از دستورات بزرگترها پیروی می کردند. تمام این بازی ها و تجربیات در حیاط، قدرت ذهنی و شخصیت بالای کاپیتان آینده آلمان را شکل داد. پدر و مادرش همواره به رویای فوتبالی فرزندشان اهمیت می دادند تاحدی که پسرشان را تیم فوتبال کارل مارکس اشتاد (که بعد از اتحاد آلمان به تیم فوتبال کمنیتزر تغییر نام داد) ثبت نام کردند. درآنجا کیفیت استثنایی بالاک جوان از چشم اشتفان دوراشمیت، مربی آن زمان کمنیتزر به دور نماند.

” با وجود اینکه 13 سال سن داشت، اما من قدرت بازی خوانی بالایی را در بازی اش دیدم. این وِیژگی بود که هرکسی نمی توانست از آن برخوردار باشد یا نمی شد به زور به کسی القایش کرد، این خصلت در ذات او بود. از آنجا به بعد من مسیر رشد و پیشرفت او را با علاقه و امیدواری خاصی دنبال کردم و مطمئن بودم او روزی می تواند یک بازیکن موفق شود.
 “




دیوار برلین سقوط کرد، آلمان باری دیگر رنگ اتحاد را به خود دید و بالاک به رویای همیشگی اش نزدیک تر شد: بازی در بوندسلیگا
با این وجود با مصدومیت شدید زانویش، این رویا خیلی زود در معرض نابودی قرار گرفت. به گفته پدرش، پس از این مصدومیت، او همیشه با زانویش مشکل داشت و این درد همیشه همراهش بود. دکتر گفته بود بالاک دیگر نمی تواند فوتبال بازی کند. بالاک جوان روزهای سختی را تجربه می کرد، مثل این می ماند که او را از یک رویای شیرین بیدار کنند و بگویند دیگر تمام است. در همان مقاطع بود که اولوس کوتنر، سرمربی جدید تیم جوانان کمنیتزر شد. ماه ها تمرینات فردی بدون توپ، بدون هیچ سرگرمی... اینگونه کوتنر توانست رویای بالاک احیا کند. کوتنر معتقد بود قدرت بالای ذهنی میشائیل مهمترین عامل رهایی او از این شرایط سخت و خطیر بود.
بالاک درباره نقش کوتنر در زندگی اش می گوید:

” اولوس کوتنر مرد تعیین کننده زندگی من یا بهتر است بگویم مهمترین مربی زندگی حرفه ای ام بود، چراکه وقتی من دچار مصدومیت شدیدی شده بودم او من را از آن شرایط سخت نجات داد.
 “



میشائیل که روزهای سخت را پشت سر گذاشته بود، اولین قرارداد حرفه ای اش را در سال 1995 با کمنیتزر امضا کرد و یک فصل بعد تبدیل به بازیکن فیکس تیمش شد و در آن فصل 10 گل زد و توجه باشگاه های بزرگ بوندسلیگا را به خود جلب کرد. در سال 1997 او به کایزرسلاترن اوتورهاگل پیوست و با این تیم در عین شگفتی ها قهرمان بوندسلیگا شد. در سال 99 تا 2002 در لورکوزن توپ زد، سپس از 2002 تا 2006 در بایرن بازی کرد و بعد به امید کسب لیگ قهرمانان راهی چلسی شد و از سال 2006 تا 2010 با آبی های لندنی همراه بود و در نهایت بازهم به لورکوزن بازگشت و از 2010 تا 2012 در این تیم توپ زد و کفش هایش را آویخت. او در این تیم ها افتخارات قابل توجهی همچون 4 عنوان قهرمانی بوندسلیگا، 3 قهرمانی جام حذفی آلمان، 1 قهرمانی لیگ برتر انگلیس و 3 قهرمانی جام حذفی را به دست آورد. با این حال کارنامه او را بیشتر با فتح نکردن عناوین بین المللی در خاطر دارند. دو فینال لیگ قهرمانان، یک فینال جام جهانی و یک فینال یورو، بالاک هربار که به فتح رقابت های بین المللی نزدیک شد در قدم آخر شکست خورد. اگرچه فتح نکردن این عناوین چیزی از ارزش های مرد همیشه نایب قهرمان داستان ما کم نکرد اما بسیاری بالاک را بخاطر عدم کسب عناوین بین المللی در ردیف بزرگان تاریخ فوتبال آلمان قرار نمی دهند. نباید بی انصاف بود، وقتی بالاک در دوران اوجش بود تیم ملی آلمان اوضاع خوبی نداشت و در میان برترین های دنیا نبود.
همانطور که رافائل هونیگشتاین، در کتاب ریبوت(بازسازی مجدد) و دیگر مقالاتش گفته است، وقتی که بالاک در سال 97 قهرمان بوندسلیگا شد، آلمان در زمره بهترین های فوتبال دنیا بود، دورتموند و شالکه در لیگ قهرمانان و جام یوفا قهرمان شده بودند و آلمان سال قبلش قهرمان یورو 96 شده بود.
هیچکس فکر نمی کرد به این زودی بحران فوتبال آلمانی را قرا گیرد. عملکرد رقت انگیز مانشافت در یورو 2000 فدراسیون فوتبال آلمان را به فکر تغییر وضع آکادمی ها برای احیای دوباره فوتبال آلمانی انداخت. اما نتیجه دادن این برنامه 10 سال طول کشید و وقتی ثمره داد که فوتبال بالاک تمام شده بود. رودی فولر درباره آن زمان می گوید:

” وضعیت گیج کننده ای بود، در آن مقطع ما دو یا سه بالاک را از دست دادیم.
 “




سرنوشت، سرنوشت و بازهم سرنوشت!

همه ما می دانیم، موفقیت نسبی است. در سالهای اولیه، برای بالاک بازی در یک باشگاه بزرگ موفقیت به حساب می آمد. برای مثال در سال 1999 بالاک بجای آن که به لورکوزن برود، می توانست به بایرن مونیخ بیاید و در کنار بازیکنان بزرگی همچون لوتار ماتئوس و اشتفان افنبرگ بازی کند.
چه کسی می داند؟
شاید او می توانست در سال 2001 به همراه بایرن قهرمان لیگ قهرمانان شود. اما با لورکوزن تا پای فتح لیگ قهرمانان، بوندسلیگا و جام حذفی رفت ولی بازهم از قهرمانی باز ماند، باز هم یک پایان غم انگیز دیگر... اما همه داستان های زیبا که پایان شاد ندارند؟ اینطور نیست؟!
درحالی که مانشافت در خطر از دست دادن جام جهانی 2002  بود، بالاک یک تنه درخشید و نه تنها مانشافت را به جام جهانی برد بلکه در آنجا هم با نمایش های درخشانش تیم کشورش را به فینال رساند، هرچند به علت محرومیت فینال را از دست داد و مانشافت با شکست مقابل برزیل قدرتمند آن روزها نایب قهرمان شد. هیچکس نمی داند اگر آن شب بالاک بازی می کرد چه اتفاقی می افتاد...



بدون شک او چهره اصلی فوتبال آلمان در شاید تاریک ترین روزهای تاریخ فوتبال آلمان بود.
در طول این سال ها بالاک شوالیه تاریکی مانشافت بود، حضورش باعث می شد بازیکنان دیگر هم بهتر بازی کنند. بالاک پس از استعفای رودی فولر از مربیگری مانشافت در 2004 همچنان به درخشش هایش ادامه داد، تبدیل به کاپیتان تیم ملی تحت هدایت یورگن کلینزمن شد و نقش محوری در سومی و نایب قهرمانی آلمان در جام جهانی 2006 و یورو 2008 داشت. بالاک پس از آن مصدومیت شدیدش در سال 2010 که منجر به از دست جام جهانی شد هرگز برای تیم ملی آلمان بازی نکرد و در نهایت در سال 2012 در لورکوزن از فوتبال خداحافظی کرد. بالاک تاثیر زیادی در تحول و پیشرفت فوتبال آلمان داشت اما چنین بازیکن با کیفیتی دقیقا در اوج مشکلات آلمان ظهور کرده بود، این باعث شد کاپیتان بالاک به حقش نرسد. هونیگشتاین، پژوهشگر فوتبال آلمان می گوید:

” او جام جهانی 2010 را با مصدومیت شدیدش از دست داد و پس از آن هم به طرز ظالمانه ای از تیم ملی کنار گذاشته شد. بالاک تیمی را ترک کرد که در طول آن سالها بسیار ضرر خورده بود و او نیز دوران اوجش را در این تیم سپری کرد، اما در آفریقای جنوبی، فوتبال آلمان بدون این مرد وظیفه شناس دوباره متولد شد.
 
 “

 * برگرفته از یادداشت مصطفی توسیف در سایت BundesligaFanatic با مقداری دخل و تصرف


منبع

نظرات 1 + ارسال نظر
فوق ستارگان باواریا سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 07:32

واقعا بد دورانی تو اوج بود اون زمان خودش و الی کان با هم تیم رو تا فینال بردند بقیه در حد مالدیو بودن
زنده با کاپیتان بالاک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد