وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ در ایران
وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ در ایران

راز قهرمانی آلمان در جام جهانی 2014؛ داستانی که از 1998 آغاز شده بود

رافائل هانگشتاین در کتاب جدیدش به نام Das Reboot با یکی از قهرمانان ناشناخته انقلاب فوتبال آلمان، که در نهایت سبب قهرمانی این کشور در جام جهانی 2014 برزیل شد، صحبت کرده است و یادداشت زیر برگرفته از این کتاب به نقل از گاردین است. 

 

دایتریش ویزه در هیلبرون، پادگان نظامی سابق آمریکایی که اکنون به منطقه ای مسکونی و مدرن بدل گشته، زندگی می کند. خودش که در نوامبر سال 2014 هشتاد ساله شده، در این باره می گوید: "بهترین مساله در مورد آپارتمانم این است که کسی در طبقه بالا زندگی نمی کند. تحمل مهمانی و سروصدای دیروقت شبانه را ندارم. الان احساس آرامش می کنم؛ چیزی که همیشه به دنبالش بودم. رضایتمندی از شرایط زندگی در سن بالا، بسیار دلچسب است."

ویزه در سال 2013 دچار یک حمله قلبی شدید شد و تنها چند ثانیه با مرگ فاصله داشت، ولی اکنون شرایط جسمی مناسبی داشته و ریکاوری خوبی کرده است. او همچنان فوتبال آماتورها را در ورزشگاه های هیلبرون یا نکارسلم تماشا می کند و در روی سکوها با دیگر بازنشسته ها گرم صحبت می شود. با این حال، استادیوم های محل برگزاری بازی های بوندس لیگا دیگر در دنیای او جایی ندارند، چون سفر خیلی خسته اش می کند: "موتور هر بار ضعیف تر کار می کند. شاید در طول زندگی ام بیش از حد کار کرده ام؛ شاید هم متاسفانه خیلی مسائل را در دلم انبار کرده ام."

ویزه یکی از اولین نمونه های تمرین دهندگان مدرن بود. این گونه مربیان با جداسازی خود از وطن پرستان دیکتاتورماب، بیشتر شبیه معلمی احساسی بودند که قبل از هر گونه تصمیم گیری، به صحبت های بازیکنان گوش می دهند. ویزه هم مردی زحمت کش و دقیق بود و ادا و اطوارهای کنار زمین هیچ گاه در شخصیتش جایی نداشت: "در فرانکفورت و کایزرسلاترین که بودم، بعضی طرفداران می گفتند این مربی روی نیمکت به خواب رفته است."

خنده اش می گیرد. در 1974، ویزه قهرمانی جهان را به آلمان هدیه داد. البته یکی از شاگردانش این کار را کرد، ولی به هر حال، به نوعی زحمت های این مربی نتیجه داده بود: "پیشنهاد من بود که برند هولزنبین را به یک وینگر چپ تبدیل کنیم. در آن زمان بوندس لیگا بازیکنان سمت راست بسیار خوبی داشت. اولی هوینس در تمام مدت بازی در آن سمت به عقب و جلو می دوید و یورگن گرابوفسکی هم خدای سانتر بود. برای همین به برند گفتم بهتر است به سمت چپ زمین بیاید. وقتی از سمت چپ زمین حمله ور می شوید، به سمت ضعیف تر مدافع راست حریف تاخته اید."

در فینال جام جهانی 1974، هولزنبین به محوطه جریمه هلند حمله کرد. او از سمت راست حریف وارد محوطه شد که یکی از تاکتیک های مورد علاقه ویزه بود و روی تکل ویم یانسن سرنگون شد. داور صحنه را خطا تشخیص داده و یک پنالتی برای ژرمن ها اعلام کرد. این ضربه را پل برایتنری تبدیل به گل کرد که دیگر بازیکن راست پای تیم در طرف مخالف زمین بود. این گل بازی را به تساوی کشید و نتیجه 1-1 شد. امروزه استفاده از بازیکنان در طرف مخالف زمین، به یکی از استانداردهای فوتبال بدل شده است.

در میانه های دهه 70، آلمان غربی در اوج قدرت خود بود، ولی به نظر ویزه چیزی سر جایش نبود. چرا تیم های ملی پایه آلمان نمی توانستند در هیچ جامی افتخار کسب کنند؟ خودش این طور توضیح می دهد: "آن زمان ما بزرگترین فدراسیون فوتبال در اروپا بودیم، ولی بیشتر اوقات حتی جواز حضور در دوره نهایی مسابقات را هم کسب نمی کردیم. فکر می کنم دلیل موضوع سیاست های کلی فدارسیون بود. فدراسیون فوتبال آلمان (DFB) در آن دوره ماشین بزرگی متشکل از فدراسیون های محلی سراسر کشور بود. آنها فقط به دنبال این بودند که بازیکنانشان انتخاب شود. این به معنای آن بود که بازیکنان بهتر از ایالت های بزرگ به خاطر این که بازیکن مورد نظر یک مسئول انتخاب شود، پشت خط می ماندند."

بعد از آنکه ویزه در 1978 به عنوان سرمربی تیم جوانان آلمان منصوب شد، شروع به استعدادیابی در نقاطی از کشور کرد که قبل از آن کسی به خود زحمت نداده بود بررسی شان کند. او در آن مدت در صدها بازی رده های سنی پایین در ورزشگاه بود و به صورت گمنام به جلسات تمرینی آنها می رفت. ویزه پرونده ای را به دقت از قفسه پایین می آورد: "بعضی اوقات پنج بار بازی های یک بازیکن را تماشا می کردم و همه جزئیات مربوط به او را در پوشه ای ثبت می نمودم. فدراسیون فوتبال آلمان برنامه دارد تمام این پرونده ها را در موزه ای در شهر دورتموند، در معرض نمایش همگان قرار دهد."

معمولا بازی های جوانان و نوجوانان ساعت 11 صبح روزهای یکشنبه برگزار می شد. در آن زمان دوربین فیلم برداری یا دستگاه پخش وجود نداشت، ولی ویزه تصمیم گرفته بود تمام بازی های رقابتی پوشش داده شود. او چندین نفر از بازیکنان بازنشسته را به کار گرفت تا در فرایند استعدادیابی به وی کمک کنند. گرد تسوو، ولفگانگ شیل و ارنست دیل برای من کار می کردند. کلاوس آلفونس هم مسئول بازی های غرب آلمان بود. تاکتیک ام این بود که به هیچ کدام نگویم چه بازیکنی مورد علاقه ام است. می خواستم ذهنیتی باز داشته باشند. در مقابل هم فدراسیون یا هزینه های شان را پرداخت می کرد و یا اسباب مسافرت شان را فراهم می نمود."

تلاش های ویزه تیمی را تشکیل داد که تحت هدایت خودش در جام ملت های زیر 18 در سال 1981، قهرمان شد که اولین جام تاریخ آلمان در رده جوانان بود: "در نیمه نهایی آن بازی ها بالاخره موفق شدیم فرانسه را شکست دهیم. پیشرفت کاری آنها بی نظیر بود." تیم ویزه آن سال در جام جهانی زیر 18 ساله ها در استرالیا هم قهرمان شد. او عکسی قاب گرفته از کمد برداشته و به دقت روی زانویش می گذارد. همه این ها به بازیکنان موفق بوندس لیگا بدل شدند. میشاییل تسورک یکی از آنها بود که اکنون مدیر ورزشی بروسیا دورتموند است.

ویزه سرمربی نسل قهرمان جهان آلمان در سال 1990 هم بود: "با لوتار ماتئوس، یورگن کلیزمن، توماس برتولد و اولاف تان کار کرده بودم. هانسی فلیک (دستیار یواخیم لوو در جام جهانی 2014) هم یکی از شاگردان او بوده است. او یکی از بازیکنانی بود که در یورو زیر 18 سال 1983، عضو تیم ملی آلمان بود."

ولفگانگ نیرشباخ، رئیس فدراسیون فوتبال آلمان در جشن تولد 80 سالگی دایتریش ویزه (سمت راست) در نوامبر 2014

ویزه طی 3 سال توانسته بود به هر موفقیت ممکن، دست پیدا کند، ولی مسئولان رده بالای کشوری هنوز هم توجه چندانی به ورزش پایه نشان نمی دادند: "توانستم تیم دومی از جوانان در حد تیم یک معرفی کنم تا دو تیم برای حضور در مسابقات داشته باشیم. فرانسوی ها هم همین کار را کردند، ولی فقط همین از دستم ساخته بود."

ویزه در 1983 پست خود را ترک کرد و هدایت کایزرسلاترن و دوباره فرانکفورت را به عهده گرفت. به غیر از جام ملت های اروپای زیر 18 سال در سال های 1984 و 1992، هیچ تیم رده سنی از آلمان نتوانست تا سال 2008 به توفیقی دست یابد.

در آگوست 1996 با ویزه تماس گرفته شد. برتی فوکس، سرمربی تیم ملی آلمان، رئیس وقت فدراسیون را ترغیب کرده بود برای ارتقای تیم های پایه کشور، قدمی بردارد. در آن دوره، بزرگترین دغدغه فدراسیون تیم های رده سنی ملی این کشور بود. بخش عمده آموزش فوتبال پایه در کشور مختص فدراسیون های محلی (Landesverbände) و باشگاه ها بود.

فوکس می خواست هر فدراسیون محلی نماینده از فدراسیون فوتبال داشته باشد تا بتواند روی کودکان با استعدادی که نمی توانستند وارد هیچ باشگاهی شوند، کار کند. این پیشنهاد به خاطر این که غیرعملی بود، رد شد. فدراسیون های محلی نمی خواستند هیچ دخالتی از سوی فرانکفورت در کارشان صورت گیرد.

رئیس فدراسیون به ویزه، که در آن زمان سرمربی لیختن اشتاین بود، زنگ زد و از او خواست طرح بهتری برای مساله بریزد. ویزه این طور توضیح می دهد: "رئیس گفت کشور می خواهد نامزد میزبانی جام جهانی 2006 شود و اگر برنده رای گیری شویم، می خواهیم تیمی قدرتمند در مسابقات داشته باشیم."

کمبود استعداد فوتبالی در آن زمان بیشتر به تغییرات جامعه ربط داده می شد. فوتبال به خاطر ظهور بازی های ویدیویی و فعالیت های انفرادی، در سایه قرار گرفته بود. همه فکر می کردند نوجوانان دوره ما بیش از حد راحت طلب هستند. میشاییل اسکیبه، یکی از مسئولان فوتبال پایه در فدراسیون و دستیار رودی فولر در جام جهانی 2002، در سال 2001، این مساله را این گونه تشریح می کند: "در آلمان علاقه چندانی برای ارتقای شخصیت اجتماعی از طریق ورزش وجود ندارد." با این حال، ویزه موافق نیست: "به بران گفتم آلمان به اندازه کافی استعداد فوتبالی دارد. مشکل این است که آنها را شناسایی نمی کنیم و کسانی هم که شناسایی می شوند، به اندازه کافی وقت صرف تمرین با توپ نمی کنند."

 

ویزه به همراه دستیار تازه نفسش الف اسکات، که به تازگی از رشته علوم ورزشی فارغ التحصیل شده بود، تک تک فدراسیون های محلی و دیگر هیئت های استانی را بازدید نمود. آنها با مربیان سایر ورزش ها هم صحبت کردند. نتیجه تحقیقات 9 ماهه آنها نشان داد تمام بازیکنانی که نمی توانستند وارد تیم های حرفه ای شوند، ورزش را تماما رها می کردند. آنها مجبور بودند برای شناسایی و پیشرفت، دل به اتحادیه های فوتبال به عنوان زیرشاخه های فدراسیون فوتبال دل ببندند.

اگر کودکان و نوجوانان شناخته شده و از سوی Länderauswahl (دایره استعدادیابی فدراسیون فوتبال) دعوت می شدند، شانس بالایی برای عضویت در یک باشگاه بزرگ پیدا کرده و از آنجا به راه خود ادامه می دادند، ولی اگر این گونه نمی شد، باید از ادامه مسیر منصرف می شدند. ویزه می گوید: "بین سیستم استعدادیابی هیئت های محلی، تفاوت های بسیاری وجود داشت. بعضی از لحاظ مالی و برخی از حیث نیروی انسانی کمبود داشتند. فکر می کردیم این مساله غیرعادلانه است. هر کودک آلمانی باید از شرایط یکسان برخوردار می بود. همچنین به این نتیجه رسیدیم که تمام باشگاه های بزرگ به نسبت شرایط مالی شان، تمام تلاش خود را صورت می دهد. اولین پیشنهاد ما پی ریزی فرآیندی جامع برای استعدادیابی و پیشرفت با کمک 115 مرکز محلی بود. این مراکز وظیفه پرورش کودکان 13 تا 17 ساله را به عهده داشتند. علاوه بر این می خواستیم دایره استعدادیابی فدراسیون هم ارتقا پیدا کرده و بتواند با کودکان زیر 12 سال هم کار کند."

این اتفاقات مربوط به بهار سال 1998 است. فدراسیون فوتبال آلمان با اشاره به هزینه بالای پروژه، آن را رد کرد. ویزه شرایط را این گونه تشریح می کند: "به بران گفتم حداقل یک میلیون پوند نیاز داریم. عصبانی شد و در حالی که چشمهایش از حدقه بیرون می زد گفت ‘قرار است این پول را از کجا بیاوریم؟’ ویزه اعتقاد داشت بازیکنان کم سن و سال به مربیان خوب نیاز دارند. در واقع برای اجرای پروژه، یک اتوبوس پر از مربی لازم بود: " حضور تنها چند مربی در برخی فدراسیون های محلی کافی نبود و والدینی که در زمان فراغت شان کودکان را مربیگری می کردند، مهارت فنی چندانی نداشتند. امکانات کافی نبود. با این همه مسئولین منتظر بودند ببینند جام جهانی چه نتیجه ای خواهد داشت."

حذف فاجعه بار مقابل کرواسی در مرحله یک چهارم نهایی، پایان دوران برتی فوکس در تیم ملی و قهرمانی میزبان، که به صورت هدفمند روی استعدادیابی خود کار کرده بودند، ماحصل جام جهانی 1998 برای تیم ملی آلمان بود. این شرایط، باعث ایجاد فرصتی طلایی هم شد. تنها 4 هفته پس از شکست صفر به 3 ژرمن ها در لیون، هیئت مدیره فدراسیون با طرح ویزه موافقت کرده و بیش از یک میلیون پوند برای آن اختصاص داد. این مبلغ به 121 مرکز آموزش فوتبالی ارسال شد که باید هفته ای یک جلسه دو ساعته آموزش برای 4000 نفر از نوجوانان 13 تا 17 سال برگزار می کردند.

علاوه بر این 10 هزار نفر کودک زیر 12 سال هم باید جذب و مورد آموزش قرار می گرفتند که هزینه سالانه آن 5/1 میلیون پوند بود. فرانس بکن بائر، معاون وقت فدراسیون فوتبال در این باره گفته بود: "پروژه مورد نظر مدت ها در کشوی میز من قرار داشت. آن را خارج کرده و مورد اصلاح و ارتقا قرار دادیم."

ویزه و اسکات برای یک سال کل آلمان را زیر پا گذاشتند تا مکان های مناسب برای آموزش کودکان و نوجوانان آلمانی را تعیین کنند.  آنها صدها باشگاه در دورافتاده ترین نقاط کشور را بازدید کردند. ویزه شوراهای روستا را متقاعد کرد به پروژه کمک مالی کنند و سالن ورزشی خود را در اختیار آن قرار دهند، چندین نفر از بازیکنان بازنشسته را به منظور مربیگری به کار گرفت و حتی بنزین والدین برای آوردن فرزندانشان به زمین تمرینی را متقبل شد. زندگی در دورافتاده ترین نقاط هم دیگر نباید مانعی برای دستیابی به کلاس های آموزشی درجه یک فوتبال برای کودکان آلمانی می شد: "هر کسی باید می توانست در فاصله حداقل 25 کیلومتری از منزلش به یک مرکز ورزشی دسترسی پیدا می کرد."

ویزه به زحمت می تواند سخنرانی در اولین مجمع مربیان رده های سنی در سال 1999 را به یاد بیاورد و کسی هم صحبت های وی را منتشر نکرده بود. اسکات می گوید: "در آن زمانی هیچ تمایلی به پروژه وجود نداشت. همه فقط حرف می زدند. یکی از موضوعاتی بود که همه دوست داشتند در آن مشارکت کنند، ولی زمانی که وقت عمل می رسید، سختی آن خود را نشان می داد." با این حال، باشگاه های بوندس لیگا به این نتیجه رسیدند که تاسیس آکادمی قدم ضروری بعدی در راه پیشرفت است. آنها تنها چند ماه قبل از یورو 2000، با پروژه ویزه و اسکات موافقت کردند.

فدراسیون فوتبال آلمان هم در ابتدای فصل 02-2001، تمام 18 باشگاه بوندس لیگای یک را ملزم کرد آکادمی فوتبال راه بیندازند. بزرگترین مشکل، پول بود. اینکه چقدر هزینه خواهد داشت و آیا اجرای پروژه ضروری است، مهم ترین سوالات باشگاه ها بود. علاوه بر این، برخی باشگاه ها با ایدئولوژی کلی مساله مشکل داشتند.

تا سال 2000 بسیاری از باشگاه ها می دانستند که تغییرات ضروری است. ولکر کرستینگ، مدیر رده های سنی ماینتس به عنوان یکی از بازیکن پرورترین تیم های آلمان، در این باره می گوید: " از لحاظ بین المللی از دیگران عقب مانده بودیم. فدراسیون هم سردرگم شده بود."

شکست مطلق تیم ملی در یورو 2000، شک و شبهه تعداد معدود مخالفین پروژه را هم برطرف کرد. اسکات می گوید: "بعد از آن تورنمنت، سروصدای همه بلند شد. همه مخصوصا به خاطر رسیدن میزبانی جام جهانی 2006 به آلمان، به دنبال اصلاحات بودند. چیزی که خیلی ها از آن خبر نداشتند این بود که در همان موقع بسیاری از مراحل پروژه عملیاتی شده بود، ولی چون توجه رسانه ای اندکی به موضوع شده بود، مشکوت مانده بود."

به گذشته که نگاه می کنیم، نقطه عطف پروژه اصلاحات آلمان از سال 1998 آغاز شده بود، نه سال 2000. در آن زمان DFL (مجموعه از 36 باشگاه دسته یک و دو آلمان) تشکیل شد که کاملا از لحاظ قانون گذاری و منابع مالی، از فدراسیون مستقل بود. البته باشگاه های بوندس لیگای دو در ابتدا به خاطر هزینه بالای طرح، مقاومت می کردند، ولی آنها هم در نهایت متقاعد شدند. از سال 03-2002 هم داشتن آکادمی به عنوان یکی از شرط های لازم تیم داری در بوندس لیگای یک  و دو محسوب شد. در دو سال اول طرح، 36 باشگاه آلمانی حدود 5/77 میلیون پوند صرف احداث مراکز آموزشی رده های سنی کردند.

پس از آن نوبت اتحادیه فوتبال آلمان بود که زیرساخت های خود را ارتقا دهد. پروژه Stützpunkt در خصوص آموزش کودکان زیر 12 سال از فدراسیون های محلی سلب و متمرکز شد. شبکه ملی به 366 مرکز آموزش ارتقا یافت و سالانه 6000 کودک و نوجوان می توانستند تحت آموزش های 1300 مربی اتحادیه قرار گیرند. بودجه سالانه استعدادیابی هم به 17 میلیون پوند افزایش یافت. ویزه می گوید: "انگار دیگر یک میلیون کم و زیاد، مساله مهمی نبود."

گرهارد مایر ورفلدر، رئیس وقت فدراسیون، موقعیت را این گونه تشریح کرده است: "استعدادیابی و ارتقای سطح آموزش کودکان و نوجوانان باید نقطه تمرکز ما باشد. هر آنچه برای داشتن تیمی قدرتمند برای جام جهانی 2006 و رقابت با بهترین های دنیا لازم است، باید انجام شود."

در سال 2003، فدراسیون مدرک مربیگری رسمی جوانان منتشر کرد تا روحیه ای مضاعف به این دسته از تمرین دهندگان کشور تزریق شود. یک سال بعد، لیگ زیر 19 ساله های بوندس لیگا، که در 3 زیرگروه گسترده در سراسر کشور تاسیس شد. لیگ زیر 17 ساله ها به نام B-Junioren هم در سال 2007 رسمیت پیدا کرد. رالف رانگنیک، سرمربی سابق جوانان اشتوتگارت که به یکی از قابل احترام ترین مربیان کشور هم تبدیل شده، معتقد است: "مردم چندان علاقه ای به دنبال کردن آنها نشان نمی دهند، ولی فکر می کنم تشکیل لیگ های جوانان بخش عمده ای از اصلاحات بدنه فوتبال آلمان بوده است. قرار دادن بهترین های کشور مقابل هم و ایجاد رقابت بین آنها سبب شده بازیکنان مقایسه شده و باکیفیت ترین آنها گلچین شود. این مساله همچنین به طور غیرمستقیم باشگاه ها را مجبور کرد هزینه بیشتری روی آکادمی های خود انجام دهند."

ویزه در سال 2001 و در سن 67 سالگی بازنشست شد. خودش این طور توضیح می دهد: "نمی خواستم پچ پچ هواداران از روی سکوها را بشنوم که می گویند ‘این پیرمرد هنوز اینجا چه می کند؟’"

و در نهایت اشاره کوتاهی به قهرمانی جهان کشورش در سال 2014، پایان بخش صحبت های مردی است که سهمی شایان در کسب چهارمین جام جهانی برای آلمان ها داشته است: "وقتی موفقیت تیم لوو در جام جهانی برزیل را دیدم، با خودم گفتم ‘تو هم سهم کوچکی در این قهرمانی داری. تو هم برای رسیدن به آن زحمت کشیده ای.’ فوتبالی که امروز ارائه می دهیم، بر پایه ایده های آن روز بنا شده است. حدقل 10 نفر از بازیکنان ملی پوش امروزمان در صورت اجرا نشدن پروژه آموزش نوجوانان و جوانان، هرگز کشف نمی شدند. تونی کروس را در نظر بگیرید. او اهل منطقه ای کوچک به نام Mecklenburg-Vorpommern است. در آنجا امکان نداشت کسی دنبال بازیکن تیم ملی بگردد."

منبع1

منبع2

نظرات 11 + ارسال نظر
بهرام همیشه المانی پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 21:34

دمش گرم ایول داره

Wüs╬enfuchs پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 22:50

خلاصه اینکه مدیریت بر اساس شایستگی نه رابطه بازی ... تخصص توام با دلسوزی و فداکاری , نه سودجویی و خودخواهی , سرانجام به نتیجه خواهد رسید...
کارگروهی که با همدلی و تلاش صادقانه و عشق به همنوع وآینده کشورش باشه ... بی نیاز از بوق و کرنا و کلنگ زنی و ارائه آمار ونمودارهای دروغین...

Führer جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 01:20

بسیارعالی بود..سالها بود که منتظر ظهور مجدد تیم ملی آلمان بودیم.بالاخره پس از 24 سال انتظار اون تیمی که همیشه منتظرش بودیم نمایان شد و با اون اقتدار در قاره ای که خودشون رو مظهر فوتبال میدونن قهرمان شد! میزبان که برزیل باشه رو هفتایی کرد..چه تیمی شد بالاخره..البته کاش این چند بازیکن غیر آلمانی در ترکیب تیم ملی آلمان نبودند..کاش به جای این سیاه پوست و اون ترک بازیکن
آلمانی تباردر ترکیب تیم میبود...

دکتریوزف منگله جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 02:07

بی خیال گذشته.مانشافت باید قهرمان 2016 و 2018 بشه.تا ابد مانشافت بزرگ.

دکتریوزف منگله جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 02:47

فعلا جمهوری ایرلند کجایی که باید 5 تا بخوری از ما.المان ها یه روزی برمیگردن.تساوی رفت ببینین چطوری زهرتون میکنیم

googooli جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 03:30

برنامه ریزی به این میگن. مقاله خیلی عالی بود. قبلا هم خونده بودمش و لازم بود تو این وبلاگ هم منتشر بشه

ارشیا جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 06:11

المانیا به همینش معروفن

gerd Muller جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 10:31

نه بابا قهرمانى آلمان به خاطر پپ بوده!!خخخخخخ

gerd Muller جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 12:38

تولد قىصر مبارک

Navid Bayern Lover جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 14:02

آلمان بخاطر وجود همچین آدمایی شده آلمان,درهمه زمینه ها همچین آدمایی داره به معنای واقعی کلمه "متخصص"

germany جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 15:51

درود بر .با برنامه ترین و منظم ترین مردم جهان المانیا....ادم هایی بسیار بابرنامه و منظم هستن....تو همه چی نظم و برنامه دارن..حتی واسه صدسال بعدشون هم برنامه دارن...برای همینه که بیشتر مواقع تو کاراشون موفقن..یکی از دلایلی که باعث شده من از مردم المان خوشم بیاد همین منظم بودن و بابرنامه بودنشونه...همه با هم Die mannschaft

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد