وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ در ایران
وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ در ایران

کاش تا ابد همین جا باشی؛ چند خطی برای زیگفرید باواریا: یوپ هاینکس

حالا توی کشوری که از وجب به وجبش اندیشه های فلسفی شره می کند چراغی کنار زمین ایستاده که همواره درست ترین مسیر ممکن را نشان می دهد، لامپی که گرمایش را می شود هزار کیلومتر این طرف تر روی مبل راحتی جلوی تلوزیون حس کرد.  

اگر از من درباره پپ گوردیولا بپرسید باید بگویم در محافظه کارانه ترین حالت پپ را یکی از سه مربی برتر حال حاضر جهان و یکی از بهترین های هزاره سوم می دانم و اتفاقا در همین سیاهه بارها و بارها در ستایش ایده های مهیجش قلم فرسایی کردم و به آن پرداخته ام.

در کنار این مساله الگوی مدیریت باشگاه بایرن مونیخ به عقیده من بهترین مدل برای یک توسعه پایدار است که با جایگزینی مولفه سیستم به جای فرد اهمیت ستاره ها را در فرآیند رشد مجموعه به حداقل می رساند و با کاستن از تاثیر افراد تضمین بیشتری به تداوم موفقیت تیم می دهد. با این وجود و با همه احترامی که برای آنها قائلم هیچوقت منطق مدیران بایرن را آن طور که حداقل آنها به آن ایمان داشتند برای و واگذاری میراث ترسناک یوپ هاینکس به پپ گواردیولا را درک نکردم. قماری که درست یا غلط رومنیگه تا تهش با آن رفت و بیش از مستی برایش سرگیجه به بار آورد و قهرمان ترسناک نیبلونگن را تا بازیچه بچه های حومه پاریس پایین آورد. رفتار ناجوانمردانه ای که شاید تا بی نهایت به عنوان نقطه تاریکی در عملکرد یکی از بهترین تیم های مدیریتی فوتبال در سال های اخیر باقی بماند، گذر از یوپ!

زبان آلمانی با آن آواهای خشن و زمخت با آن صورت های یخی که انگار عاری از هر گونه احساس انسانی طراحی شده است با آن چشم های شیشه ای که گویی بیش از کشف ظرافت دکوراسیون های تزئینی برای ساخت و طرحی اسکلت بتنی بنا آفریده شده، نشنیده و نخوانده باید زبان فلسفه باشد. بیراه هم نیست که هر جای فلسفه حداقل در قرون گذشته را که ببینیم رد پای یک آلمانی یا آلمانی زبان را می توانیم پیدا کنیم چه آن زمان که شوپنهاور بر جنازه های امید آدیمزاد خوش رقصی کرد، چه آن روزی که فرزند دیگرش نیچه خدایان را خط و زد ابرانسان را زاد و چه تا این اواخر که لوندی های فلسفی هایدگر، هانا آرنت را دیوانه خود کرد آلمان ها همیشه بچه زرنگ کلاس فلسفه بودند و شاید همین نگاه خشک فلسفی و پرهیز از روحیات مغشوش و ناآرام شاعرانه  بود که به آنها اجازه داد همیشه روی امن ترین مرزها گام بردارند و از هر راهی به مقصد برسند جوری که حتی هزاران برگ معاهده و قول نامه های بین المللی ناجوانمردانه جنگی هم نتواند سدی روی پیشرفت شان بسازد و این وسط مثل هر حوزه دیگری نباید انتظار داشت که فوتبال هم از این قاعده مستثنی باشد.

اگر رئال، بارسلونا و بایرن را مثلث قدرتمند همیشه حاضر ده سال اخیر فوتبال اروپا بدانیم به باور من باید یک خط ضخیم کاملا مرئی میان نام بایرن و دو غول اسپانیایی متصور باشیم، چرا که مدل استفاده شده در این دو اساسا متفاوت و متمایز است. چیزی که من مایلم از آن به عنوان مدل سیستمی در مقابل مدل ستاره محور یاد کنم. بالمثل می توان روی تعداد معنی داری از موفقیت های سال های اخیر بارسلونا یا رئال بدون مسی یا رونالدو خط تردید کشید و ادعا کرد اثر ستاره ها در بسیاری از موفقیت های مجموعه بایرن به مراتب کمتر از رقبایش بوده نشان به آن نشان که در همین فصل با نبود مانوئل نویر یا حضور یک خط در میان روبری آسیبی به مسیر امن بایرن وارد نشده و مو لای درز مهندسی آلمانی نرفته.

حالا توی کشوری که از وجب به وجبش اندیشه های فلسفی شره می کند چراغی کنار زمین ایستاده که همواره درست ترین مسیر ممکن را نشان می دهد، لامپی که گرمایش را می شود هزار کیلومتر این طرف تر روی مبل راحتی جلوی تلوزیون حس کرد، شانه های کوچک کهنسالی که رایش پشت سرش رژه می رود و فرماندهی که برای بار هزارم مارش پیروژی را زیر طاق نصرت های این سمت و آن سوی قاره سبز کوک کرده. آمار بی نظیر 24 برد از 26 بازی در نوع خود دهن کجی به کاراکتری است که در کمتر از یک ماه بایرن ذلیل کارلتو در مقابل پی اس جی را به اژدهایی آنچنان طماع و حریص تبدیل کرد که 400 میلیون یورو را بلعید و خونش را مثل زیگفرید خورد. حالا این زیگفرید رویین تن دوباره مدعی همه چیز است و تنها برادران ناتنی اش نقطه آسیب پذیرش را می دانند برادرانی که چند سال پیش نابرادری را معنایی دوباره بخشیدند. بر طبق افسانه ها زیگفرید که کشته شد، جنازه اش را سوزاندند و توی رود رها کردند، معشوقه اش برونهیلد که جادوی حلقه نیبلونگن آنها را در زمان حیات از یکدیگر دور کرده بود، زمانی که از مرگ او مطلع شد، از غم و اندوه بسیار خود را با پرتاب در توده آتش مراسم تشییع جنازه  زیگفرید کشت تا پس از مرگ به او بپیوند. خب زندگی برخی ها همین قدر دیوانه وار است، بعضی عشق ها چون در ازل زاده شدند پیوند ابدی دارند. این را می گویم و خاطرم می آید از شادی تمام نشدنی دیوانه های بایرنی و از بازگشت این یوپ هاینکس دیوانه. کاش تا ابد همین جا باشی یوپ.

منبع

نظرات 2 + ارسال نظر
amin دوشنبه 21 اسفند 1396 ساعت 14:43

بسیار زیبا و دلنشین.
عااااااااااااااااااااالی

pepeto سه‌شنبه 22 اسفند 1396 ساعت 08:54

با سلام خدمت همه دوستان

جا داره از برادر عزیز جناب محمد عامریان تشکر کرد بابت این قلم فرسایی زیبا ودل نشین که به حق زیبا نوشته

یوپ دوستت داریم


آینده از آن ماست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد