سقوط واژه ای ست که هر باشگاهی در پایان فصل از شنیدنش دچار بیم و ترس میشود!
هیچکس بهتر و واضحتر از واژهنامه کمبریج این لغت(Relegation) را معنا نکرده "عمل پایین کشیده شدن تیمی از یک دستهبهدسته یا سطح پائین تر"
بیشترین افسوس ممکن برای سقوط (در آلمانی Abstieg ) معمولاً زمانی اتفاق میافتد که کمتر انتظار رخ دادن آن را داشته باشیم، تیم با مشکلات عدیده ورزشی و مالی دستبهگریبان میشود، برخی باشگاهها برای بازگشت مصرانه به تلاش خود ادامه میدهند؛ برخی به روند رو به نزول خود ادامه میدهند تا ازنظرها محو شوند!
در مورد بایرنمونیخ چطور؟ برای هواداران کنونی بایرن ، سقوط واژه ای غیرممکن است،بهنوعی میتوان گفت در فرهنگ لغت اینان اصلاً چنین واژه ای تعریفنشده!
بایرن نیز پیشازاین سقوط کرده است، مورد ما مربوط به فصل 1954-1955 است. این تنها سقوط قرمزهای مونیخ در تاریخ 115 سالهشان است! زمانی که هنوز بوندسلیگایی وجود نداشت. لیگ آلمان شامل چهار لیگ منطقهای- اوبرلیگا- شامل ( شمال، جنوب، جنوبِ غرب و غرب) بود. دو تیم برتر از هر لیگ در دو گروه به مصاف هم می رفتند و پس از جدال در بازیهای پلیآف در یک تک بازی تکلیف قهرمانی آلمان را معین میکردند.در آن سال بایرن در لیگ اوبرلیگای جنوب (Oberliga Süd) بازی میکرد و سرمربی تیم گئورگ کنوپفله بود، کسی که باشهرت و اعتماد خاصی وارد باشگاه شده بود و خودبهخود انتظارات را از خود بالابرده بود. اما خیلی زود زمانی که تیم تنها توانست 9 امتیاز از 17 بازیاش کسب کند، رئیس باشگاه آدولف فیشر رأی به اخراجش داد،درست زمانی که هنوز 11 بازی تا پایان فصل باقیمانده بود . وی هشتمین مربی تیم در ده سال اخیر بود. این اولین و آخرین باری بود که کنوپفله از سمتش در طول 23 سال حضور در عرصه مربیگری اخراج میشد. البته وی همچنان بهعنوان مربی معتبر و صاحب سبک به کارش ادامه داد، با تاکتیکهای نوآورانه و هوشمندانهاش،موفق شد اف س کلن را به قهرمانی بوندسیگای 1963-1964 برساند.
فیشر برای ادامه فصل از یاکوب اشترایتل و برتل مول خواست هدایت تیم را بر عهده گیرند، اشترایتل که بازیکن معروفی بود و یکی از نفرات حاضر در تیم قهرمان جهان سال 1954 بود. مول هم 20 در باشگاه بازی کرده بود و حالا مدیر کمیته بازیکنان بود، وی توانست امیدهای بسیاری را برانگیزد، زمانی که با دو پیروزی کارش را در باشگاه شروع کرد؛ پیروزی خانگی 2 به 1 برابر کارلسروهه و در ادامه و هفته بعد با همین نتیجه برابر هسن کاسل. اما این امیدها عمر کوتاهی داشت، چنانچه اوضاع به منوال گذشته بازگشت و تیم بازهم به هفتههای بدون پیروزیاش ادامه داد تا با امتیاز اندکی که در طول 11 بازی به دست آورده بود فصل را به پایان برساند، نتایج آن فصل به شرح زیر است؛
بازی:30
برد:6
مساوی: 3
باخت:21
امتیاز:15
گل : 42، 75 ( تفاضل گل منفی 33)
رتبه:16 (آخر)
بایرنمونیخ آن سال به همراه کاسل به دسته دوم اوبرلیگا سقوط کرد، با 11 امتیاز اختلاف نسبت به تیم 14 ام جدول .درحالیکه مونیخ 860 در شرایط ایده آلی به سر میبرد. چیز خیرهکننده درآن فصل عذابآور حضور چشمگیر هواداران بود، متوسط حضور 15 هزار و 600 تماشاگر برای هر بازی که در اوبرلیگای جنوب بهترین بود.برت مول برای یکفصل دیگر در کنار تیم ماند. "همه باهم" چنانچه رئیس افتخاری بایرن ، کورت لاندر چنین میخواست" همه باهم برای باشگاه" او موفق شد تا جان تازهای به تیم بدمد. تیم فصل را بهعنوان تیم دوم به اتمام رساند،با دو امتیاز اختلاف نسبت به فرایبورگ و دو امتیاز بالاتر از اف س سیگن، تا به لطف پیروزهایش برابر این دو تیم در جدالهای روبرو به دسته بالاتر صعود کند.
باشگاه باوجود حضور در دسته پایینتر متوسط 13 هزار تماشاگر در هر بازی را دارا بود، در برخی بازیهای خانگی چون بازی برای فرایبورگ حدود 30 هزار نفر در گرون وایدر اشتادیون جمع شده بودند و 55 هزار نفر برای بازی برابر هسن کاسل!
رقم پرمعنی که برای رقیب محلی آنها مونیخ 860 که در دسته بالاتر بازی میکرد، چیزی حدود 19هزار تماشاگر در هر بازی بود.
در سالهای اخیر، بایرنمونیخ دو فصل دیگر هم به سقوط نزدیک بوده، فصلهای 1977-1978 و 1991-1992 رتبه 14 ام جدول آن هم زمانی که تیم مملو از ستاره بود ! آن دو فصل تنها فصلهایی بودند، که با اختلاف گل منفی تمام شدند.
امروز اما اوضاع تغییر کرده، هنگامیکه شکوه هواداران را هنگامیکه تیم امتیازی از دست میدهد یا به رده دوم جدول سقوط(؟!) میکند را میشنوم، تنها میتوانم سرم را تکان بدهم و لبخند بزنم! آنها اکنون از پیروزی سرمستاند. مطمئن نیستم خیلی از این هواداران واقعاً میتوانستند شرایط سخت و بحرانهای آن سالها را تحمل کنند و همچنان به تیم شان عشق بورزند!
دوستان خواهش میکنم لحظه ای درنگ کنیم و با احترام به هوادارانی که در شرایط سخت سقوط چنان قوی بودهاند تا از تیمشان حمایت کنند، بیاندیشیم!؟
به قلم: استیو ادیا
بابا ایول
درررووود